آخرش همه ما میشویم چیزی مثل «جو»ی نیمفومانیاک. حس و درکمان از اطراف، «کانالیزه» میشود. کرخت و بیاراده میشویم و تنها از اندازه غم و درد هر چیز لذت میبریم. غمناک بودن، سرخوشمان میکند و کمدرد بودن، خوشحال. چند حس اصلی میماند که «ذائقه» در بینشان جایی ندارد. یعنی اصلا نمیدانیم چه باید حس کنیم، درباره چیزی چه حسی داشته باشیم، این حالتی که داریم نامش چیست. دیگری دارد برای ما فکر میکند انگار. کسی که بیرون از وجود خودش، دنیایی نمیبیند.
#تتابع_اضافات
via Facebook
Advertisements
پاسخی بگذارید